تبیان، دستیار زندگی

ختم اولیاء و عرفان حلقه

روشن است که مراد ابن عربی از خاتمیت اولیا کسی نیست جز مهدی ال رسول که او بانام از آن حضرت یاد کرده است چنان که در کتاب عنقای مغرب که در مورد خاتم اولیا نوشته آورده هدف من از این کتاب گفتگو دربارۀ دو فرد است اولا مقام امام مهدی منتسب به بیت نبی و دوم خاتم اولیا.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :


ختم اولیاء و عرفان حلقه

بعضی از طرفداران عرفان حلقه می‏گویند که آن‏چه ابن عربی در باب خاتمیت اولیا گفته است بر محمدعلی طاهری قابل تطبیق است و آن‏چه محمد علی طاهری درباره خود معتقد است با مبانی ابن عربی هم سازگار است. چنین ادعایی چه میزان اولا چه میزان با گفته‏های ابن عربی هم‏خوان است و دوم این که آیا گذشته از گفته‏های ابن عربی معارف شیعی در این باره چه می‏گویند؟
نکته اول در این باب توضیح نظریه ابن عربی در باب خاتم اوصیا و اولیاست. ابن عربی بنابر نگرش شیعی به انسان کامل (که هر پیامبری وصیی دارد که آن وصی در علم و حکمت میراث‏دار پیامبر است) معتقد است که رسول اکرم از آن‏جا که خاتم پیامبران و رسولان است دارای مقام انسان کامل و میراث دار رسولان و پیامبران پیشین است و بالاتر این که پیامبر اسلام به بالاترین مقام قرب دست یافته است.
ابن عربی مقام ختم اولیا را شامل دو صورت می‏داند اول ختم عامه و دوم ختم خاصه. خاتم ولایت عامه کسی است که قبل از پیامبر اسلام به بالاترین درجه قرب رسیده و از این حیث حضرت عیسی که اخرین پیامبر اولوالعزم قبل از پیامبر خاتم است دارای این مقام است. وی درباره مقام ختم اولیا گفته است:
ختم دو شکل دارد. اول ختمی که خداوند ولایت را با آن پایان می‏دهد و ختمی که خداوند با آن ولایت محمدیه را پایان می‏دهد. خاتم ولایت مطلقه عیسی است... و که در آخر الزمان به صورت وارث خاتم نزول خواهد کرد و بعد از او نبی به ولایت مطلقه کسی نخواهد بود. همان گونه که حضرت محمد خاتم نبوت خاصه است و بعد از او به نبوت تشریعی کسی نخواهد بود. (فتوحات مکیه، ابن عربی؛ ج2، ص 49)
اما ختم ولایت محمدی برای کسی است که بر شکل پیامبر خاتم سلوک نماید که علی القاعده ویژه کسانی است که وارثان علوم پیامبر خاتمند.
البته ابن عربی در یک کلام مشهور که مورد اعتراض مخالفین شده درباره خود می‏گوید که ولایت به واسطه او پایان پذیرفته و او پایان ولایت را به وسیله خودش در عالم رؤیا مشاهده کرده است.(فتوحات مکیه، ج1، ص 319)
کلام بالا با وجود کلام دیگری از ابن عربی معنا می‏یابد که گفته است:
ختم ولایت محمدی مربوط به مردی است که از نظر اصل و بدائت، بزرگوارترین عرب است و او در زمان ما موجود است و من با او در سال 595 قمری آشنا شدم و علامت هایی در او دیدم که خداوند از چشم دیگران پنهان کرده بود و بر من در شهر فاس آشکار ساخت تا این که ختم ولایت را از او دیدم و او خاتم نبوت عامه است و بسیاری از مردم او را نمی شناسند و خداوند او را از آن چه از علم و حق به او داده است او را از اهل انکار آزموده است. همان گونه که خداوند نبوت تشریعی را به محمد(ص) به خاتمه رسانده همین گونه ولایتی را که از طریق وراثت محمدی بدست می‏آید به ختم محمدی به پایان می‏رساند.(فتوحات مکیه، ج2 ص 49)
این که چرا ابن عربی خود را هم در زمره خاتمین ولایت ذکر کرده شارحان کلامش توضیح داده اند که او غیر از آن که به ولایت کلیه محمدیه معتقد است به ولایت جزئیه محمدی هم معتقد است. آن‏چه او در مورد خود گفته مربوط به ختم جزئیه است. به عبارت دیگر او خاتم ولایت کلیه محمدیه را از آن امامام معصوم می‏داند و در کنار آن معتقد است که هر کس به قدر استعداد و درک معنوی خود می تواند بهره ای از این مقام داشته باشد و اگر کسی بتواند به چنام کشفی دست یابد که سالکان بعد از او تمامیت کشفش را تأیید کنند به ولایت جزئیه محمدیه دست یافته است. ابن عربی در نگاه خود چنین مقامی را داراست. (ر.ک. محمدرضا قمشه ای، شرح بر شرح فصوص الحکم قیصری، ص 441 به بعد)
روشن است که مراد ابن عربی از خاتمیت اولیا کسی نیست جز مهدی ال رسول که او بانام از آن حضرت یاد کرده است چنان که در کتاب عنقای مغرب که در مورد خاتم اولیا نوشته آورده هدف من از این کتاب گفتگو دربارۀ دو فرد است اولا مقام امام مهدی منتسب به بیت نبی و دوم خاتم اولیا. و در ص 72 تصریح کرده مراد من امام مهدی و حضرت عیسی است. و همین طور در شعری دیگر (الا ان ختم اولیا شهید.... هو السید المهدی من آل احمد) خاتم اولیا بر همه گواه است و او سرور و آقایی از ال احمد است.
با تحلیل و نقل های بالا روشن است که ابن عربی نگرش شیعی داشته و ختم ولایت محمدی را در امام عصر علیه السلام می‏داند؛ همان گونه که از علی علیه السلام به عنوان سرالانبیا اجمعین یاد کرده است(عرفان نظری، یزدان پناه به نقل از عثمان یحیی، ص 660؛ فتوحات مکیه، ج2، ص227)
اما آن‏چه در بالا آمد با آن‏چه که مریدان طاهری از وی ذکر می‏کنند و شهوداتی را به او نسبت می‏دهند اولا این شهودات از آن جا که مایه سعادت برای دیگران می دانند و آن را راه نجات دیگران معرفی میکنند اولا خود ادعای نبوت است چرا که هیچ کسی نگفته که شهود کسی برای دیگران حجت شرعی است؛ حتی اگر ثابت شود که این شهود رحمانی بوده است برای دیگران تکلیف شرعی ایجاد نمی‏کند چه برسد که شهود کسی مانند محمدعلی طاهری که به گفته طرفدارانش که او اهل نماز و ظواهر شرعی نیست و معتقد به سلوک بر مبنای دستورات دینی نیست. رهبر عرفان حلقه به ولایت امام عصر به معنای شیعی اش معتقد نیست و آموزه‏های خود را کافی می‏داند.
مطلب اخر این که ختمی که هواداران طاهری به او نسبت می‏دهند در حقیقت از نوع نبوت و پیامبری است نه از ولایت جزئیه ای که ابن عربی در مورد خودش ادعا کرده است. به همین جهت نه ادعای ابن عربی با کسی مانند طاهری همانند است و بعلاوه حقیقت ادعای طاهری نوعی ادعای پیامبری است چرا که بدون این که وی ظواهر دین را حجت بداند برای سعادت و تکامل معنوی آموزه های خود و شهودات خود را کافی می‏داند و عرفان حلقه را بدون تمسک به باورهای اسلامی نجات بخش می‏داند. این در حالی است که ابن عربی کسی را بدون شریعت به شهود می رسد دست خالی از حقیقت معرفی می‏کند (در مقابل طاهری ظواهر شریعت را نه تنها لازم نمی داند که در مواردی مانع می‏داند و با شعار ترمز دستی به مانعیت آن‏ها اذعان کرده است). ابن عربی در مورد چنین شهوداتی می‏گوید:
هر كه از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هفتم بالا رفته باشد، به چیزى از حقیقت، دست نخواهد یافت... چراكه حقیقت، عین شریعت است. شریعت، مانند جسم و روح است كه جسمش، احکام و روحش حقیقت است. (فصوص، ج 1، ص 35.)

منبع:پرسمان

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .